پیشنهاد دوونیم ثانیهای
نویسندهی کتاب سهلگرای، گرگ مک کیون در فصل هفتم این کتاب پیشنهادی دوونیم ثانیهای مطرح میکند.
اینکه ۲/۵ثانیه کافی است تا روی چیزی تمرکز کنیم؛ اشتغال به پرسههای غیرضروری در شبکههای اجتماعی و یا تعیین اولین گام برای انجام پروژهای که مهم و ضروری است.
برای درک بهتر این پیشنهاد باید بدانید مغز این فصل چیست و خلاصهی فصل هفتم مقدمهای است بر ایدهی دوونیم ثانیهای او:
آنچه من از فصل هفتم فهمیدم این است، اولین گام باید خیلی واضح باشد. احتمالن با خودتان فکر میکنید خب من اولین گام را همیشه واضح مشخص کردم.
اما مثل اینکه از این خبرها نیست و بیشتر پشتگوش انداختنها بهخاطر بد مشخصکردن همین گام نخست است. برای اینکه هدف نویسنده را روشن کنم به خلاصهی داستان نتفلیکس هم نیاز دارم.
ماجرا از آنجا شروع شد که، نه ماجرا واقعن از توبیخ رید هیستینگز بهخاطر گمکردن نوار یک فیلم مغازهی محلی اجارهی فیلم و انگیزهای که باعث شد هیستینگز به فکر اجرای ایدهی سرویس ارائهی دیویدی بیفتد شروع نشد.
داستان شکلگیری نتفلیکس از اینجا شروع شد که هستینگز و شریکش راندولف یک سیدی و یک پاکتنامه خریدند و سیدی را با پست به خانهی هستینگز فرستادند تا ببینند این ایده جواب میدهد یا نه، که خب جواب داد و الان نتفلیکس وجود دارد.
موضوع این است که آنها خواسته یا ناخواسته اولین گام و اولین قدم را تا حد زیادی آسان کردهبودند، چرا که شروع یک پروژهی بزرگ مانند نتفلیکس با یک آزمون ساده کمی خندهآور بهنظر میرسید.
پیداکردن متر
بعد نویسنده میگوید اگر گام نخست به روشنی تعریف شود از چند مشکل ایمن خواهیمبود:
الف) هدر رفتن انرژی ذهنی
ب) جلوگیری از سردرگمی و اضطراب
پ) پیدا نکردن متر
بگذارید داستانش را برایتان بگویم. زنی میخواست کتابهای پخش شده وسط دفترش را مرتب کند. تصمیم گرفت کتابخانه بخرد اما انجامش نمیداد. کارشناس بهرهوری از او میپرسد؛
_ اگر الان لپتاپم رو بیارم میتونی بازش کنی و قفسهی کتاب رو سفارش بدی؟
_ خب دوست دارم ولی اول باید دیوارهای دفترم رو اندازه بگیرم و ببینم چه اندازهای سفارش بدم.
_ باشه، میتونی همین الان بری دیوارهای دفترت رو اندازه بگیری؟
_ نه، چون متر نواری رو پیدا نمیکنم.
به یاد کدام کارهای نیمه رهاشده افتادید؟
این قاعده من را به یاد جملهای در نمایشنامهی رویای شب نیمهی تابستان نوشتهی شکسپیر میاندازد:《قدش کوتاه اما استقامتش بسیار است.》اولین اقدام شاید کوچکترین اقدام باشد و غفلت از آن بسیار راحت ولی بهطرز حیرتآوری قدرتمند است. از کتاب سهلگرایی
پیشنهاد دوونیم ثانیهای
باهم این بخش از کتاب که در آن پیشنهاد دوونیم ثانیهای شرح دادهمیشود را بخوانیم:
در سالهای اخیر عصبشناسان و روانشناسان دریافتهاند که برگشت به حال حاضر فقط ۲/۵ثانیه طول میکشد. حضور روانی ما همین حد زمان میبرد. یکی از نکات ضمنی این قضیه در این است که پیشرفت در واحدهای زمانی کوچک اتفاق میافتد.
فقط ۲/۵ثانیه کافی است تا نقطهی تمرکزمان را تغییر دهیم: تا گوشی تلفن را قطع کنیم، مرورگرمان را ببندیم و نفسی عمیق بکشیم. ۲/۵ثانیه کافی است تا کتابمان را باز کنیم، یک برگهی سفید دربیاوریم، بند کفش ورزشیمان را ببندیم یا کشوی خرتوپرتها را باز کنیم و مترمان را بیرون بکشیم.
البته۲/۵ثانیه برای مشغولشدن به کارهای غیرضروری هم کافی است. شرکتهای فناوری بزرگ این موضوع را در رقابت سختشان برای جلبه توجه ما، درک میکنند.
آنها دائم راههای جدیدی را امتحان میکنند تا به ما واحدهای اطلاعاتی کوچکتر ارائه دهند: ۲۸۰ نویسه در توییتر، لایکهای فیسبوک و اینستاگرام¹ و تغذیهی خبری که در یک نظر جذبشان میشویم وقتی در صفحههای اجتماعی میگردیم.
با انجام این فعالیتهای کوچک شاید حس نکنیم که داریم وقتمان را هدر میدهیم؛ هرچه باشد فکر میکنیم که چندثانیه چیزیه؟ البته مشکل اینجاست که در گذر زمان این فعالیتها به پیشرفتمان برای رسیدن به اهداف موردنظرمان چیزی نمیافزایند. آسان و بیهدف هستند.
وقتی تقلا میکنیم که اولین کار واضح را ذکر کنیم، یا باید آن را آسانتر کنیم تا آنچه را الان مهم است شروع کنیم یا آنرا کمی سخت کنیم تا در عوض کاری بیاهمیت انجام دهیم.
نگاهکردن به اولین گام یا کار از طریق لنز ۲/۵ ثانیهای تغییری است که هر تغییر دیگر را ممکن میکند. عادتی برای خلق عادتها است.
¹به تازگی واتساپ هم گزینهی لایک را اضافه کرده است.