وقتی از روی هزارتوهای بورخس نوشتم
ماجرا مربوط میشود به دو ماه قبل. اولین بار در کتابفروشیِ داخل پاساژ، کتاب هزارتوهای بورخس را دیدم.
بین قفسهها میگشتم که گذرم به این هزارتو افتاد.
آنقدر خوشم آمد که کیسهی پلاستیکی را به فروشنده پسدادم و کتاب را دست گرفتم آمدم خانه.
درنگ نکردم و خریدمش. نسبت به فعل خریدن برای کتاب مشکوکم. به نظرم تهیه کتاب بهتر باشد ولی واقعیت این است که کتاب را میخرند. فعل بهتری هم پیدا نکردم.
اگر کتابفروشی داشتم کتابها را داخل کیسهی پلاستیکی نمیگذاشتم. به یاد کتابفروشیِ جامجمِ لاهیجان که بهجای سبد فلزی از زنبیلهای رنگی استفاده میکنند.
زنبیل (زَ) (اِ.) سبدی که از الیاف گیاهی بافند. فرهنگ فارسی معین
تازه کنارش یک کافهی دنج و روبرویش منظرهی استخر و جزیره است.
از هزارتوهای بورخس دور نشوم. همان موقع که رسیدم خانه داستان مزاحم را خواندم. بهطرز عجیبی غرق لذت خواندنش شدم.
تا وقت شام فرصت داشتم، یکبار دیگر خواندمش. من ارتباط خوبی با داستانها نمیگرفتم و خب این علاقه عجیب بود.
الان گاهی دلم برای کتاب تنگ میشود. میروم سراغش، یک داستان میخوانم و برمیگردم.
اولین بار از روی داستانک دشنه رونویسی کردم. منظورم اولین باری است که از روی داستانی نوشتم. از روی دست بورخس.
وقتی کتاب را پیدا کردم، بورخس را نمیشناختم. حتی اسم این کتاب را هم نشنیده و ندیده بودم. اما حالا بورخس را دوست دارم.
جملهای از کتاب در ستایش تاریکیاش که هنوز نخواندهام اما این جملهاش را دوست دارم:
اکنون میدانم که واقعا مرا بخشیدهای زیرا فراموش کردن بخشیدن است.
داشتم میگفتم، وقتی از روی دست بورخس نوشتم شاهد تغییراتی بودم.
مثلا یکبار موقع نوشتن یک جمله از فعل جانمیگیرد استفاده کردم. مشکوک شدم. این فعل تازه بود اما بهتازگی ندیده بودمش.
یک وقتی هست فعلی را میبینی در نوشتهای، مقالهای، دورش خط میکشی با این هدف که استفادهاش کنی.
یا در حالت پیشرفتهتر داخل دفترچهای یادداشتش میکنی تا سر موقع بروی سراغش. این یعنی آگاهانه این فعل را انتخاب کردی و بهکار بردی و در مرحلهی بعد وارد ناخودآگاهت میشود.
اما اگر از روی دست نویسندهای مثلا بورخس یا هرکس دیگری بنویسی، فعلها به ناخودآگاهت میروند. یعنی دیگر آگاهانه فعل را انتخابنکردی.
فعلی که از رونویسی بهدست میآوری در ناخودآگاهت میماند تا وقتی که خواستی چیزی بنویسی. آنوقت فعل میآید توی نوشتهات. غریبهی آشناست، هم میشناسیاش هم تازگیاش را میفهمی.
مثل من مشکوک میشوی که این فعل را ندیدهام، اگر هم دیدهام دقت نکردهام، چطور از اینجا سردرآورده؟
من موقع بازخوانی داستانک دشنه پیبردم که فعل جانمیگیرد از کجا آمده.
حالا میخواهم برای بهتر فهمیدن بعضی نوشتههای آموزشی از روی آنها هم بنویسم.
سلام فاطمه
من دشنه رو خوندم و ازش رونویسی هم کردم و در موردش متنی در پیجم منتشر کردم.
دشنه حرفهای زیادی برای گفتن داره.
زندهباد خانم ریگی عزیز
موافقم، دشنه رو خیلی دوست دارم و یجورایی باعث شد نگاهم به تمرین رونویسی عوض شه.
سلام جالب بود
سلامت باشید خانم قهرمانی عزیز🌺