سوال پردازی | چرا اقدام نمیکنی؟ یک دیالوگ دو نفره
+ میخوام دنبال یک کارفرمای جدید بگردم. پول بیشتری لازم دارم. اونجوری نگاه نکن، شوخی ندارم.
با لحنی شیطنت آمیز و با خنده میگوید
_ این همه پولو…آتیش میزنی؟
+ تو هم شوخیت گرفته نصفه شبی، منو بگو رو دیوار کی دارم یادگاری مینویسم.
_ به جای اینکه انقدر پول حروم این دفتر دستکات کنی…
پرید وسط حرفش.
+ وایسا! گفتی دفتر، خدایا، من چرا دفترمو یادم رفته بود.
_ نه آدم نمیشی. حیف وقت نازنین من که برای تو صرف میکنم.
از اینکه وقتش تلف شده غرغر میکند.
+ ایناهاش. اینه، این همون دفترس.
دفتر را ورق میزند.
+ ببین من اینجا نوشتم یکی از اولویتهام درآمده و میخوام درآمدم بیشتر از این بشه.
جمله را با صدای بلند و شمرده میخواند.
_ خب این همه اون تو نوشتی، هنوزم که همونی.
در ذهن شلوغش جوابی برای او پیدا نمیکند. دفترش را بر میدارد و به سمت اتاقش میرود. روی صندلی مینشیند. خود گویی شروع میشود.
+ ببین این که جواب نداده، نه وایسا، چرا اصلن من میترسم؟ واقعن میترسم؟ خب آره، وقتی دو ماه تو این دفتر نوشتی درآمد، درآمد، درآمد، بعد هیچی اقدامی براش نکردی یعنی میترسی.
خودگوییهایش کمتر شد. نشانهی یافتن راه حل را در تغییرات چهرهاش میشود دید.
+ بزار مثل پریشب که برای شخصیت جدید لیست سوال نوشتم، یه لیست سوال هم برای این اولویتم بنویسم. ضرر که نداره.
۱_ چرا از پول درآوردن میترسم؟
۲_ چرا بعد اینکه با اون کارفرما به مشکل برخوردم دیگه سراغ کار جدید نرفتم؟
۳_ آیا مهارتم کافی نیست؟
۴_ مهارت من بدرد بازار کار میخوره؟
۵_ آیا پول درآوردن ارزش نه شنیدنهای اولیه رو نداره؟
۶_ چه کسی اولین کارفرمای من بعدچهار ماه میشه؟
۷_ پول درآوردن چقدر لذت بخشه؟
۸_ چه کار باید انجام بدم تا کارفرماهای بیشتری با من کار کنن؟
۹_ آیا باید صبر کنم تا مهارتم بیشتر بشه یا همین الان هم میتونم شروع کنم؟
۱۰_ چه مهارتهایی لازم هستن ولی من ندارم؟
هیچ چیز قدرت مقاومت در برابر سوال را ندارد. سوالها راه را نشان دادند.